داستان بلند ادبی

قسمت هایی از داستان بلند واژه چینی در انتزاع رو خواهید خواند که به نویسندگی شهروز براری صیقلانی و در سایت های طاقچه همبودگاه و ..... در دسترس دوستداران ادببات داستانی میباشد ....

صفحه ۱۸ خط سوم _ واژه چینی در انتزاع

از بالای عینک گرد خودش نگاهی معنادار به من انداخت و گفت ؛

پروژه ی اول شما برای آغاز کار در این نشریه ، مستلزم یک سفر کاری و کم خطر هست . آماده هستید که انشالله.....؟!‌‌....

من مقنعه ام رو کمی جلو اوردم و نگاهی به ساعت انداختم که روی دیوار بود و با تردید گفتم ؛

خب .... آخه من صبح که از خانه خارج میشدم به پدرم گفتم زودی برمیگردم . اگر که واجبه و حتما نیازه که راهی بشم پس میبایست ابتدا تا خانه برگردم و پدرم رو در جریان بزارم .

سردبیر لبخندی زد و گفت ؛

خب سر راهی میتونی به پدرتون هم سلام منو برسونید و بگید که راهیه سفر شغلی میشید .

من پرسیدم ؛ .

خب کجا بایستی برم حالا؟...

اون با ادا و اطوار های خول مجازانه و با وقاهت تمام با حرکت دستاش سمت آسمون اشاره کرد و گفت ؛ ..

از جهان فعلی خارج بشی تا‌ تکیه به ستون عمودی کهکشان راه شیری بدی و خیره به منظومه شمسی به جهان فعلی‌ نگاهی ‌‌‌ نو بیاندازی. ‌‌بعد‌ بین‌ راه و موقع برگشت لطفا سوغات یادت نره.....

کمی مقنعه ام رو جلو عقب دادم و موی سفید و زولف پریشونم رو زیر حجاب دادم و با ناباوری پرسیدم:

استاد اخه من چطور میبایست به این پروژه ی شما جامه عمل بپوشونم ، مگه من فضاپیما دارم؟ چی دارید میگید جناب سردبیر ؟... من فقط قرار بود برای استخدام بعنوان تایپیست توی تحریریه و یا نشریه کثیر الانتشار شما یک پروژه ی تحقیقات میدانی راجع به تغییرات دایره ی واژگان عامه ی جامعه چند صفحه ای نمونه کار تایپ کنم بیارم ، ولی شما ‌‌‌الان دارید برای‌‌ هفتمین بار منو از خونه تا دفتر کار خودتون میارید و سفارشات عجیب و بی ربط میدید ، یعنی چی که من باید قرمه سبزی یا قیمه پلو براتون درست کنم، یعنی چی که از من میپرسید بچه داری رو با کدوم دست بلدم!؟ مگه شمشیر بازی هست که چپ دست یا راست دست فرق کنه؟! شما دارید پای خودتون رو از گلیم خودتون دراز تر میکنید ، سردبیر هستید که هستید، سه هفت سال ، بیست و یک سال ، به جهنم درک که بهم کار نمیدید، اصلا بخوره توی سرتون این کار....

.(کیفم رو برداشتم و از دفترش اومدم بیرون که دیدم یه انسان حین راه رفتن درون سالن نشریه کله نداره ، یعنی سرش‌ قطع ش‌ده ، جیغ زدم اومدم دوباره ‌‌داخل ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دفتر.... ادامه دارد .....